این درددل یک خانم 40 ساله بود که امروز درست کنار ایستگاه اتوبوس شهرک مخابرات دائی 80 سالهاش پایش به چاله چولههایی که شهرداری به پیادهروها میزند گیر کرد خورد زمین سرش شکافت البته نمرد ولی خون از سرش بقولی یک خانم مسن فواره میزد و در همین وضعیت 45 دقیقه طول کشید تا آمبولانس برسد. اصولا در مملکت گل و بلبل ما بقول یک پیرمرد عبوری چیزی که اهمیت ندارد جان آدمیزاد است و اینکه اگر جاییت به جایی خورد انتظار کمکی از کسی نداشته باشی بهتر است. چیزی که هست قانونی تصویب شده است که اگر کسی مشرف به مرگ بود همچنان که این پیرمردی که به اندازه یک لیوان خون از سرش رفته بود و دستی دستی داشت جلوی ما پرپر میشد که این قانون میگوید چنین افرادی را نباید به بیمارستان رساند .... اینطوری در مصرف بنزین و ترافیک صرفهجویی میشود. این قانون درخشان میگوید هر «خودرویی» که فرد بدحالی را به اورژانس برساند بلافاصله تحت تعقیب قانونی قرار میگیرد، راننده دستگیر میشود و خودرو به پارکینگ منتقل میشود .... راننده باید ثابت کند کسی را نکشته است. بنابراین شما به هر راننده تاکسی که میگفتید این بنده خدا داره میمیره و بیمارستان عظیم میلاد همین بقله! ... کسی حاضر نبود بره زیر تیغ قانون مرده شوری مملکت. وقتی چند ماه قبل یکی از همکلاسیهامان در دانشگاه پایش به این سنگفرشهای مورد علاقه مسئولین خورد و حین فوتبال زمین خورد و مرد چیزی نگفتیم اما تا کی باید در برابر امنیت و سلامت آدمها سکوت کنیم و مهندس چمران برایمان از ضرورت «پیاده راه سازی» در شورای شهر نطق تخصصی ایراد بفرمایند و صدها میلیون پول بیزبان مردم را خرج کندن آسفالتها و جایگزین کردن سنگفرشهایی بکنند که مترصد جان آدمهای ضعیف هستند؟ چرا تنها چیزی که برایمان اهمیت ندارد جان آدمهاست؟ کنار خیابان «جوب» میسازیم به عمق نیم متر! چند ماه پیش صبح که به دانشگاه میرفتم دیدم یک ماشینی از چهاراه با سرعت عبور کرده بود و انداخته بود توی جوی آب .... راننده رویش پارچه سفید کشیده بودند .... چرا این متخصصین عزیز نمیفهمند که کنار خیابان نباید چاه بکنند؟ یقه کی رو بگیریم؟
|
سیاست داخلی |